حداقل محصول پذیرفتنی (MVP) چیست؟

زمان لازم برای مطالعه : ۱۰ دقیقه

  • یک ایده ی کسب و کار و محصول، بدون وجود مشتری هیچ ارزشی نداره !

 

تا زمانیکه مشتری حاضر نباشه برای اون محصول و خدمتی که ما براش ایجاد کردیم پول بده ، یک ایده به تنهایی هیچ ارزشی نداره.

مشتری تنها زمانی حاضر میشه در ازای  دریافت خدمت ومحصول؛ پول پرداخت کنه که یکی از نیازهاشو برطرف کنیم.

چطوری این رو بفهمیم ؟ با اعتبارسنجی….

 

همونطور که میدونیم یک استارتاپ نوپا ، نمیتونه تمام هزینه و زمان خودشو برای محصولی صرف کنه که نمیدونه آیا این محصول در آینده ، بازار مطلوبی رو ایجاد میکنه یا نه! اینکه آیا مردم حاضر هستن برای خرید این محصول یا سرویس پول پرداخت کنن  یا خیر!اینکه اصلا این خدمتی که میخوایم در آینده به بازار وارد کنیم ، نیازی از مردم رو برطرف میکنه یا نه!

 

پس نیازه که قبل از ارائه محصول نهایی ، یک سری نیازسنجی ها و اعتبارسنجی هایی صورت بگیره.یعنی دقیقا بریم جستجو کنیم و ببینیم این محصول X که در آِینده وارد بازار میشه ؛ طبق نیاز و خواسته ی مردم هست یا نه !آیا مورد استقبال واقع میشه یا اصلا کسی سمت این محصول نمیاد….

بطور خلاصه در اعتبارسنجی میخوایم بدونیم که آیا محصول X بازار مناسبی رو برامون ایجاد میکنه یا نه…

  • هدف از اعتبارسنجی : یادگیری هر چه بیشتر از مشتری در کنار ریسک فوق العاده پایین…

 

 در تعریف بالا (هدف از اعتبارسنجی) منظورمون از یادگیری از مشتری؛گرفتن فیدبک از مشتریه…اینکه محصولمون رو مطابق با نیاز مشتریان در طول زمان بهبود(Upgrade)  کنیم!

 

کمینه محصول پذیرفتنی

 

یکی از روش هایی که بر طبق اون میتونیم تحقیقات بازاری (Market Research) رو انجام بدیم ؛ استراتژی   MVP هست.MVP  یا همون Minimum Viable Product در فارسی به “کمینه محصول پذیرفتنی” ترجمه شده!

اینجا با سه واژه ی مهم سرکار داریم که بهتره عمیقتر بهشون توجه کنیم :

  • کمینه : MVP باید کمینه باشه ، حداقلی باشه که بتونه نیاز کاربر رو برطرف کنه و من نوعی بتونم باهاش کار کنم.

این کمینه نباید از یه حدی کمتر باشه چون کاربر از کار کردن با محصول سرباز میزنه و حس بدی بهش پیدا میکنه و نباید خیلی زیاد باشه که نتونیم در آینده محصولمون رو بهبود بدیم.

 

  • محصول : یعنی چیزی باشه که قابلیت ارائه به بازار رو داشته باشه نه صرفا یک ایده خام

 

  • پذیرفتنی: یعنی محصولمون بادوام باشه ماندنی باشه و همینطور پذیرفتنی ….یعنی اینطور نباشه که عمر MVP تنها یک ماه یا هر زمان محدود دیگه باشه…چون قراره از همین محصول و آپدیت کردنش طبق نیاز مشتری ، درآینده به محصول نهایی مون برسیم ! چیزی باشه که کاربر بتونه از اون استفاده کنه و حداقل یک نیاز کامل از مشتری رو برطرف کنه.

 

  • اهداف MVP چیه؟

 

  1. سنجش توانایی های یک محصول
  2. گرفتن بازخورد (Feedback) از مشتری های بالقوه
  3. اطمینان از درست بودن مدل کسب و کار و پلن کسب و کار[۱]
  4. ایجاد نمونه اولیه و توسعه ی اون در آینده
  5. کاهش اتلاف زمان برای اون بخش هایی که مطلوب مشتری نیستن !
  6. و غیره…

 

Business Plan

 

  • تفاوت بین پلن کسب و کار و مدل کسب و کار ؟

 

مدل کسب و کار جریان مالی شرکت رو نشون میده و پلن کسب و کار ساختار لازم برای رسیدن به اون جریان و هدف مالی رو مشخص میکنه.

مدل کسب و کار (business model) مدل مالی و پولی کسب و کار رو نشون میده اینکه چگونه میخواید برای شرکت و استارتاپ خودتون پول در بیارید و درآمد ایجاد کنید؟

پلن کسب و کار ساختار شرکت رو نشون میده ، تعداد کارکنان ، پست ها و وظایفشون ، تجهبزات و امکانات لازم ، مکان یابی دفتر شرکت و …

پلن کسب و کار (Business plan)وابسته به مدل کسب و کار هست یعنی وقتی مدل کسب و کارمون رو عوض میکنیم ، پلن کسب و کار رو هم باید عوض کنیم.

برای اینکه در مورد business plan  و business model  بیشتر بدونید ، اینجا را کلیک کنید.

 

  • تفاوت بین MVP ، PROTOTYPE و DEMO چیه؟

 

  1. MVP : با هدف آزمایش مدل کسب و کار ارائه میشه !
  2. Prototype :  با هدف اینکه آیا این ایده قابلیت عملیاتی شدن رو داره یا نه ؛ ارائه میشه!(تست محصول از نظر قابلیت های فنی)
  3. DEMO : نمونه ای از محصول اصلی که برای آشنایی بیشتر مشتری با قابلیت ها به بازار ارائه میکنیم.

 

استراتژی های MVP :

 

  • جادوگر شهر اوز (Wizard Of OZ)

ایده ی جادوگر شهر اوز از نمایش “آلیس در سرزمین عجایب” گرفته شده ! اونجایی که شخصیت های داستان در اتاقی بودن و اونجا صداهای وحشتناکی میومد و از ترس میلرزیدند. اما سگ همراهشون پرده رو کنار میزنه و میبینه پیرمردی با دستگاه این صداها رو تولید میکرد….

مهمترین ویژگی این استراتژی : مخفی بودن واقعیت کسب و کار برای مشتریان…

در این استراتژی هیچ محصولی رو انبار نمیکنید و از قبل اون رو تولید نمیکنید.

ابتدا تصویری از محصول رو نشون مشتری میدیم (در بستر وب یا شبکه های اجتماعی و …) و فرآیند موجود کردن کالا رو تنها زمانی انحام میدیم که مشتری درخواستشو در سایت ثبت کنه….

 

Zappos

 

بارزترین مثال برای این استراتژی “فروشگاه آنلاین کفش زپوس Zappos)) هست.

نیک سوینگ(بنیانگذار Zappos)  در سال ۱۹۹۹  فروشگاه اینترنتی بسیار ساده ای رو بالا آورد.

سوینگ به جای اینکه بره از تمام کفاشی ها مدل ها رو بگیره و در انبارش جمع کنه و منتظر بمونه تا مشتری کفش ها رو بخره ، با کفش فروشی های منطقه ی خودشون هماهنگ  کرد و تصاویری از کفش ها گرفت و اونها را در سایت قرار داد و بعد از ثبت سفارش مشتری ، کفش ها از کفش فروشی ها میخرید و اون ها رو تحویل مشتری میداد.

با گذشت زمان نیک سوینگ متوجه شد که مردم استقبال خوبی از این طرح میکنند و به مرور امکانات سایتشو بیشتر میکرد.

در حقیقت استراتژی نیک سوینگ یجور ارائه ی  MVP  بود!

به عنوان مثال دیگه برای این استراتژِی میتونیم به کسب و کار “سفارش آنلاین غذا” هم نام ببریم…

تنها کافیه یک وب سایت بسیار ساده ای رو بالا بیاریم که در اون مشتری بتونه درخواستشو آنلاین ثبت کنه و بعد از ثبت درخواست ، شما با رستوران تماس بگیرید و بگین همچین شخصی با آدرس X درخواست فلان غذا رو کرده…به همین راحتی!

 

 

  • استراتژِی کارپرداز (Concierge)

 

خلاصه : دستی انجام دادن کلیه امور ؛ بدون بهره بردن از تکنولوژی خاصی…

Concierge  در زبان انگلیسی ، همون شخصیه که در هتل ، چمدان و وسایل های مسافران رو تا اتاق همراه خودش میاره!

تفاوت استراتژِی Concierge  و Wizard Of OZ چیه ؟

تنها تفاوتشون در اینه که در استراتژی Concierge مشتری تمام مراحل کار رو میبینه ولی در استراتژی  Wizard of OZ مشتری نمفهمه که کسب و کار ما تشکیلات آنچنانی نداره!

مثال برای استراتژی Concierge :

فرض کنید میخواهیم کسب و کاری رو راه بندازیم که هدفش پیدا کردن بهترین و باکیفیت کردن کلاس های فرهنگی و کمک آموزشی برای کودکان ۷ تا ۱۳ ساله است.

خب کاغذ و خودکار برمیداریم و از مردم منطقه نظرخواهی میکنیم.میپرسیم که آیا کودک ۷ تا ۱۳  ساله در خانه شما هست یا خیر…و اینکه بیشتر علاقمندید کودکاتنان در چه کلاس هایی شرکت کنند.

از آن طرف با جستجو در نت یا جستجوهای محلی لیست کلاس های فوق فرهنگی که آن منطقه برگزار میشود هم پیدا میکنیم.

فقط کافیه خونواده ها رو به اون کلاس ها متصل کنیم.

 

مثال دیگر از این استراتژِی وب سایت Food on the table هستش.صاحبان این کسب و کار به فروشگاه ها میرفتن و از طریق جمع آوری داده ها(چه نوع کالاهایی بیشترین فروش هفتگی رو داشتن) ، بصورت هفتگی دستور پخت رو تو سایتشون قرار میدادند.

 

 

  • استراتژی تیکه تیکه کردن کارها(Peacemeal)

 

خلاصه : استفاده از ابزارهای موجود و متصل کردن آنها بهم …

کسب و کار ها میتونن به جای اینکه هزینه و زمان زیادی رو صرف ایجاد پلتفرم خاصی کنند از ابزارهای موجود استفاده نمایند.

در اینصورت هم در زمان و هم در هزینه صرفه جویی میکنیم.

علاوه براین  اطمینانی برای کسب و کار بوجود می آید که در صورت شکست خوردن ، دچار خسارت زیادی نمیشوند.

مثال :

فرض کنیم کسب و کار فروش آنلاین کتب دست دوم رو ایجاد کرده ایم.میتونیم یک سایت زیبا با وردپرس ایجاد کرده و آن را بالا بیاوریم.

همینطور با استفاده از پلتفرم های آماده همچون زرین پال وبا همتا برای سایتمان درگاه پرداخت هم ایجاد کنیم.یا با استفاده از سرویس Freshmail برای مخاطبانمان ایمیل های زیبا بفرستیم!همچنین با استفاده شبکه های اجتماعی همچون تلگرام ، اینستاگرام و لینکدین تبلغاتمون رو جلو با هزینه ای کم  جلو ببریم!

 

  • استراتژِی ایجاد صفحه فرود(Landing Page)

 

Landing page

 

صفحه فرود در واقع اولین صفحه ایه که مخاطب آنلاینمون باهاش مواجه میشه!

اگر در این صفحه محتوای جذاب گذاشته بشه بطوریکه مشتری رو ترغیب کنیم اطلاعات خودش (ایمیل – شماره تماس و …) رو وارد کنه یا اینکه عضو خبرنامه مون بشه در حقیقت به مشتری بالقوه (Lead) تبدیل شده واحتمال اینکه در آینده از وب سایت ما خرید کنه بسیار زیاده.

این که مخاطب آنلاینمون در خبرنامه عضو بشه و اطلاعات خودشو در اختیار ما قرار بده ، اصطلاحا “یک تقاضا برای اقدام” یا “Call To Action”  یا اختصارا CTA رخ داده!

 

همچنین بخوانید : Call to action  چیست؟

 

بهترین مثال برای صفحه فرود بعنوان یک نسخه ام وی پی، سایت Buffer.com هست، وبسایت بافر ارائه دهنده پلتفرم مدیریت شبکه های اجتماعی بصورت یکپارچه‌ست (مثل تولگرام خودمون یا…) که تو ابتدای کار، ابتدا اومد یه صفحه فرود شامل ویژگی ها و مزیت هایی که داره رو ایجاد کرد، یک دکمه CTA یا تقاضا برای اقدام تحت عنوان مشاهده پلن ها ایجاد کرده، و در نهایت برای سفارش هر کدوم از این پلن ها تنها یک آدرس ایمیل دریافت میکرد. در واقع اون موقع بافر نه پلتفرمی آماده کرده بوده نه امکانات عجیب و غریبی داشته، فقط با این صفحه فرود متوجه شد که کدوم پلن ها و چه درخواستی از طرف مخاطبانش جذاب تر و خواستنی تر هستن. بعد از دریافت ۵۰۰ سفارش از همین طریق، تو یه هفته یه سایت با امکانات اولیه بالا آوردن و از طریق درآمد حاصل ازش، سایت کسب و کارشون رو توسعه دادن.

 

 

  • استفاده از وب سایت و تولید محتوای باکیفیت(Blog)  و استفاده از قابلیت شبکه های اجتماعی

 

همونطور که میدونیم امروزه سهم بازاریابی سنتی در تبلغات کسب و کارها روز به روز کم شده و در عوض سهم بازاریابی محتوایی(Content marketing)و دیجیتال مارکتینگ در حال افزایشه.

از جمله مزایایی که این نوع تبلغات در برابر تبلیغات سنتی داره میشه به کم هزینه بودن ، نرخ تبدیل بالاتر و … اشاره کرد.

بطور کلی میتونیم با ایجاد محتوای ارزشمند و کیفیت و بهبود سئوی اون(Inbound Marketing) ، با هزینه ی بسیار کمتر نسبت به بازاریابی سنتی(Outbound Marketing)  کسب و کارمون رو گسترش بدیم.

بارزترین مثال برای این استراتژی ، سایت دیجی کالا هست.برادران محمدی در سال ۸۵ با نوشتن نقد و بررسی بر روی دوربین های دیجیتال کار خودشون رو شروع کردن و همچنین امکان خرید دوربین ها هم فراهم کردند.

با گذشت زمان و تولید محتوای با ارزش ، مشتریان دیجی کالا بیشتر و بیشتر شدند.

 

  • ارائه ی محصول با یک ویژگی خاص (Single User Case)

به جای اینکه محصولی رو ارائه بدیم که همه کاره باشه و پر از امکانات و قابلیت ….، محصولی رو وارد بازار میکنیم که تنها یک کار خاص رو برای مشتری انجام بده…همون کاری که مشتری انتظار داره!

مثال بارز برای این استراتژی ، گوگل هست.

زمانیکه گوگل وارد بازار شد ، یاهو از چندین سال قبل با امکانات و قابلیت های متنوع وجود داشت.اما گوگل تنها کار سرچ رو انجام میداد.یعنی دقیقا همون کاری که کاربران از یک موتور جستجو انتظار داشتند.

با گذشت زمان ، گوگل یاهو رو از میدادن رقابت کنار میزنه و خودش رهبر بازار میشه….

 

  • استراتژِی پیش فروش کردن محصول (Pre-Order Product)

 

محصولمون رو تبلیغ میکنیم و سعی میکنیم قبل از تولید ، برای محصولمون مشتری پیدا کنیم.

این روش چنتا مزیت داره :

  • ۱-کسب یک سرمایه اولیه برای توسعه ی کسب و کار
  • گرفتن فیدبک از مشتری و در کنار اون بهبود محصول با بازخوردها
  • اگه بتونیم قبل از تولید محصول برای اون مشتری پیدا کنیم و محصول رو پیش فروش کنیم یعنی اینکه محصول خوبی رو ساختیم و میتونه آینده ی خوبی داشته باشه!

 

  • جمع بندی

همونطور که قبلا هم گفتیم استارتاپی که قصد داره محصول جدیدی رو در آینده وارد بازار کنه ، باید اول ایده و محصولش رو اعتبارسنجی کنه.یعنی باید سرچ کنه و به این نتیجه برسه که آیا این محصول در آینده خریدار داره یا نه….در غیر این صورت _یعنی اگه استارتاپ ایده و محصولش رو اعتبارسنجی نکنه_دچار هزینه ی سنگین میشه و علاوه بر اون زمان زیادی رو برای هیچ از دست داده.

گفتیم یکی از روش های اعتبارسنجی ؛ ارائه ی MVP به بازار است.یعنی یک نمونه ی ابتدایی و ساده از محصول آیندمون رو وارد بازار کنیم ، از مردم و مخاطبانمون بازخورد بگیریم (یادگیری از مشتری) و با مرور زمان مشکلات محصول رو بشناسیم و حتی قابلیت های دیگه ای به اون اضافه کنیم.

مزیت این روش اینه که اگر در هر مرحله ای شکست خوردیم ، دچار هزینه ی زیادی نمیشیم و حتی میتونیم به راحتی در استراتژی خودمون تغییر مسیر(Pivot) بدیم.

 

همچنین بخوانید : ۴ سوالی که قبل از راه اندازی کسب و کار فریمیوم (Freemuim) باید به آن جواب دهید.

 

Sending
User Review
۰ (۰ votes)
2 نظرات
  1. هومن حیدری می گوید

    درود؛
    دوست عزیز عالی بود، مبسوط و گویا…
    ولی خواهش می کنم مثالهای بیشتر و ملموس در جامعه خودمان را بیشتر کنید تا مطلب کاملا جا بیافتد.

    1. سجاد خداپرست می گوید

      سلام.
      ممنون از این این مطلب رو خوندید…حتما در ویرایش های دیگه این کارو انجام میدیم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.